من جوفرم، یه زرافه شیطون و پر انرژی! تو یه روز گرم تابستونی توی جنگلی پر از اقاقیا به دنیا اومدم. هر روز با ذوق از خواب بیدار میشدم، برگهای خوشمزه میخوردم و با پروانهها بازی میکردم.
یه روز زرافههای خالدارو دیدم و دلم خواست مثل اونا باشم. با گل روی بدنم خال کشیدم، ولی خانوادهام گفتن که خاص بودنمون قشنگه. با این حال، تصمیم گرفتم دنیا رو بگردم! توی راهم با بمبوله، گوسفند پشمالو، آشنا شدم و به شهر جادویی گیلیگیلیا رفتم. اونجا دوستای خاصی پیدا کردم، مثل فارا خرس بالرین، یارتا میمون پادشاه موزها و سانوا خوکی که عاشق گل و گیاهه.
با کمک ژون، لامای هنرمند، لباس خالدار درست کردم و فهمیدم که باید جوری که خودم دوست دارم باشم! ژون پیشنهاد داد برم برنامه جوکر، منم با کلی ذوق رفتم. وقتی رسیدم، همه برام دست زدن و از اون روز ماجراهای خندهدارم توی جوکر شروع شد!